ماری جوانا
ماری جوانا

ماری جوانا

آنچه گذشت

اونقدر ننوشتم که نوشتن از یادم رفته!

هیچ وقت تو زندگیم فکر نمی کردم در عرض یک ماه انقدر زندگیم بالا و پایین شه و این قدر احساسات متناقضی رو تجربه کنم.

تو این چند وقتی که بلاگفای بی عرضه بی خانمانم کرده، روزهایی رو داشتم که از فشار کاری و مشغله های جسمی و فکری انقدر خسته بودم که حتی نا نداشتم به نوشتن فکر کنم، روزهایی بود که انقدر خوشحال بودم که همه اش می رقصیدم و بالا پایین می پریدم، روزهایی بود که به شب می رسید و شبها تا صبحش را گریه می کردم و حتی زمانی رسید که وقتی سرم را گذاشتم روی بالش، زیر لب گفتم " کاش همین امشب بمیرم "

خب هر چی که بود، اون روزها گذشت، من الان یک مریم جزغاله شده در اتفاقاتم :)) !

اگر برویم سراغ مشروح اخبار باید بگم که رتبه ارشدم اونقدرها که فکر میکردم بد نشد، تهران قبول نمیشم ولی هر کی اصفهان زندگی میکنه اعلام حضور کنه که فکر کنم قراره شهرشون رو اشغال کنم !

در کل الان زندگی خوب است، سرم را شلوغ کرده ام و منتظرم مهر ماه بیاد تا وارد مرحله جدیدی از زندگیم بشم !