-
نیم وجبی
سهشنبه 26 خرداد 1394 23:44
+ مریم؟؟؟ - جانم داداشی؟ + میشه رمز وای فای رو برام بزنی clash بازی کنم؟ + مریم ؟ - جانم؟ + تبلت رو restore کردم میشه واسم اینترنتو بزنی برنامه دانلود کنم؟ + مریم؟ - بله داداشی؟ + حجم اینترنت تموم شده میشه شارژ کنی؟ + مریم؟ + بله؟ بلـــه؟؟؟ بـــــــــله؟ + این پاورپوینتو زدم دیشب دانلود نشد آخه! - نیما بــــسه کلافه...
-
ته مانده ی "او"
چهارشنبه 20 خرداد 1394 16:06
سلام " او" جان تا بحال نامه های زیادی نوشته ام برای کسانی که دوستشان دارم، یا حتی برای " تویی که نمی دانستم کی بود و کجا بود و چه نام داشت" ولی نامه نوشتن برای تو سخت تر از چیزی است که بشود تصورش را هم کرد. راستش را بخواهی " او"ی عزیزم، میخواهم فراموشت کنم ! جمله احمقانه ای است ولی خب......
-
صدای من رو از عمق تنهایی می شنوید!
سهشنبه 19 خرداد 1394 14:31
تضادهای زیادی توی وجودم هست که همیشه برای خودم خیلی تعجب آوره ! درحالیکه آدمی به شدت تنوع طلبم، ولی به شدت هم وفادارم ! این رو از نبودن بلاگفا فهمیدم! از اینکه با وجود اینکه توی بدترین شرایطم تنهام گذاشته و من هنوز مثل زنی وفادار چشم به راهش نشسته ام! حتی وضعیت من شبیه زنیه که برای اینکه بی پناه نمونه، تو این چند وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 خرداد 1394 00:22
رفته بودیم یه همایش کسب و کار، وسط سخنرانیا یه چند بار برق رفت! بعد حالا همه چی به کنار، این مکالمه ای که توی گروه رد و بدل شد باعث شد همین جور تا ساعت ها بخندم به آقای عکاسمون :)) این مکالمه + حالا ما هم اون وسطا وقتی برق رفت، تو کیف دوستم شمع بود برداشتیم شمع روشن کردیم فضا رو حسابی رمانتیک کردیم! کلا روی هر چی...
-
آنچه گذشت
جمعه 8 خرداد 1394 12:58
اونقدر ننوشتم که نوشتن از یادم رفته! هیچ وقت تو زندگیم فکر نمی کردم در عرض یک ماه انقدر زندگیم بالا و پایین شه و این قدر احساسات متناقضی رو تجربه کنم. تو این چند وقتی که بلاگفای بی عرضه بی خانمانم کرده، روزهایی رو داشتم که از فشار کاری و مشغله های جسمی و فکری انقدر خسته بودم که حتی نا نداشتم به نوشتن فکر کنم، روزهایی...